امشب نیزه ای خواهم ساخت

به قطر خورشید و به بلندای آسمان

نیزه ای از جنس آهن و پولاد

نه ..... بلکه از جنس آهن و کولاک خواهم ساخت

آن تیر سهمگین را بر سینه گرم خورشید خواهم نواخت

چراکه نورش عاریتی از مرگ ستاره هاست

اما.....

صبح هنگام که دگرباره طلوع کند مهروار

مسخ و متحیر سپهر را به تماشایش خواهم نشست

و با بلند ترین صدا آواز خواهم خواند:

بتاب بر من

بتاب که اینک ستاره در قلب من است!!!!