عنوان ندارد...
بر خاطر تنگم هر لحظه که یاد تو گذشت
خون شد دلم و خون دل از دیده روان گشت
تو سرو سهی چشم سیاهی که دلم برده زکف
من پوچ و تهی چشم براهی که ببنیدت دگر باره طرف
تو بزرگی در قلب کوچک و مهربانم دانم که نگنجیدی
کبوتری شکسته بال بودم و تو مرا زخود رمیدی
این سبک آئینه* دانم که روزی خواهد شکست
غم مخور ای همنفس دانم که این پیوندخواهد گسست
برو از میان سیلاب**؛ ره عشق خود بپیما
اما....
تو و این عشق ، خدا را
قبل رفتن سخنی مگوی
مرنجان دل ما را
پی نوشت:
* دل من
** اشک